عشق فقط عشق علی رهبر فقط سید علی
عشق فقط عشق علی رهبر فقط سید علی
ولایت ، سیاسی ، فرهنگی ، شهدا ، تفریحی ، دل نوشته ، اطلاع رسانی

با بررسی رویکرد و عملکرد دولت خاتمی در حوزه سیاست خارجی می  توان مدعی شد که در دوران اصلاحات، سیاست خارجی ایران در عین تداوم ظاهری، دستخوش تغییرات رفتاری شگرفی شد. سمت گیری و راهبرد سیاست خارجی خاتمی، همانند دولت هاشمی رفسنجانی، نوعی عدم تعهد اصلاح طلب بود؛ به این معنی که راهبرد هر دو دولت، عدم وابستگی به مراکز قدرت بین المللی، تلاش برای اصلاح نظم و نظام مستقر و موجود بین  المللی، و مقابله با نظام تک قطبی مبتنی بر استیلا و سلطه آمریکا بود. خاتمی در موردی طی سخنانی بر مبنای همین راهبرد تصریح کرد که «ایران اسلامی اندیشه و پندار سلطه طلبی را نمی پذیرد و خود نیز قصد سلطه طلبی ندارد. ما با جهان تک قطبی به این معنا که یک قدرت به خاطر برخورداری از امکانات مادی بخواهد خواست ها و سیاست های خود را به دنیا تحمیل کند، مخالفیم». (1)

این راهبرد، در ظاهر و شکل خود، تعارضی با گفتمان انقلاب اسلامی نداشت؛ اما دولت اصلاحات با راهکارهایی که برای عملیاتی کردن آن برگزید، نشان داد که اتخاذ این راهبرد، ناشی از یک نگرش آرمان-گرایانه و عاطفی به روابط بین الملل بوده، و نکوهش سلطه طلبی در ادبیات خاتمی، به هیچ رو ریشه در آموزه های رهبران جمهوری اسلامی و نگاه آنان به ماهیت نظام بین الملل ندارد. در نگاه امام خمینی (ره)، هدف جمهوری اسلامی «گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهان  خواران» و نیز «خشکانیدن ریشه‏هاى فاسد صهیونیسم، سرمایه دارى و کمونیسم» است. به باور امام(ره) «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‏ها و مرفهین بى‏درد شروع شده است». (2) آیت الله خامنه ای نیز در گفتاری عرصه روابط بین الملل را به صحنه جنگی تشبیه می کنند که انسان همواره باید در آن هوشیار باشد: « انسان باید در این عرصه وسیع بین‌المللى، خود را در میدان جنگ مشاهده کند. بحث صلح و نوازش و اینها نیست. حتى آنجائى هم که حرف نرم می زنند، پشت حرف نرم، یک خنجر آخته‌اى وجود دارد که منتظر غفلتى هستند تا دسته در جگر طرف مقابلِ خودشان فرو کنند. لذا باید بیدار بود، باید هوشیار بود». (3) در نگاه ایشان این روحیه سلطه گری چیزی نیست که بخواهد با کرنش در مقابل سلطه گران از بین برود و یا تعدیل شود: «در مقابل این زورگوئى و گردن کلفتى و حرف نشنوى و حق ناشناسى چه جور باید برخورد کرد؟ دو جور برخورد وجود دارد: یک برخورد، تسلیم است؛ یک برخورد، مقاومت است. تسلیم در مقابل زورگویان جهان، زورگو را به زورگوئى تشویق می کند. تسلیم ملتها، تسلیم سیاسیون عالم، تسلیم روشنفکران جوامع مختلف در مقابل زورگوئی هاى استکبار جهانى، مشوق آنها در پیشرفت است؛ مشوق آنها در زورگوئى بیشتر است.»

نگرش خاتمی اما به روابط بین الملل کاملا متفاوت است. خاتمی نه تنها اعتقادی به جنگ دائمی حق و باطل ندارد، بلکه عرصه روابط بین الملل را «عاطفی» می پندارد و بر این باور است که می توان با گفت و گو، مبادله و مفاهمه فرهنگی بین ملت ها و در نتیجه از بین رفتن پیش داوری های قوم مدارانه به یک جامعه بین المللی عاری از زور و خشونت و سپس صلح جهانی رسید: «گفت وگو، شرط لازم برای رسیدن به صلح است...صلحی که از راه گفت و گو حاصل شود و بر اثر رشد عقلی و عاطفی انسان به دست آید، تابع علل وجود خود، یعنی تکامل عقلی و روانی خواهد بود و چون سیر قهقرایی در رشد عقل، امری است نزدیک به محال، چنین صلحی لاجرم امری طولانی است و ثانیا دامنه آن بسیار وسیع خواهد بود». (4)

خاتمی در جایی دیگر می گوید: «باید به تحقق دموکراسی و جامعه مدنی در عرصه بین المللی اندیشید. در دنیای امروز، حکومت ها یا به اراده ملت ها وابسته اند و یا به نیروهای بیگانه؛ از این رو برای تحقق دموکراسی و حکومت های مردم سالار در درون کشورها باید در درجه اول به محور پشتوانه اصلی ستم و تبعیض در این کشورها، یعنی ستم و تبعیض بین المللی، بیندیشیم و در پی تاسیس و استقرار نوعی دموکراسی و ایجاد یا تقویت جامعه مدنی و نهادهای مدنی در سطح جهانی باشیم». (5)

تلاش های خاتمی برای تنش زدایی و برقراری صلح بین المللی برپایه گفت و گو  نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه هر چه او و دولتش برای به دست آوردن رضایت طرف مقابل کوتاه آمد و عقب نشست، دشمن پای خود را پیشتر و پیشتر گذاشت. اشتباه بزرگ خاتمی در آنجا بود که وقتی سرمست نظریه انترناسیونالیسم لیبرال شده بود، سرنوشت آن را در تاریخ ندید و نخواند.

این نگرش خاتمی به عرصه روابط بین الملل در حقیقت ریشه در دیدگاه «انترناسیونالیسم لیبرال» دارد. بر اساس این دیدگاه که «امانوئل کانت» و «جرمی بنتهام» دو چهره سرشناس آن هستند، جوامع مستقل و افراد مستقل، از طریق کنش متقابل و همکاری افزون تر، به‏ سمت مقصدهای مشترک،که از همه مهم‏تر صلح و سعادت همگانی است، حرکت می‏کنند. در نظر انترناسیونالیسم لیبرال، عقل می‌تواند آزادی و عدالت در روابط بین‌الملل ایجاد کند. «جرمی بنتهام» معتقد بود در هیچ جا میان منافع ملت ها تعارضی وجود ندارد؛ بدین طریق طرح های صلح دائمی می توانند از سطح خرد یعنی قرارداد اجتماعی میان افراد در جوامع داخلی، به سطح کلان تر یعنی میان دولت ها در نظام بین الملل بسط پیدا کنند.

بر همین مبنا بود که «سید محمد خاتمی» صلح گرایی، تنش زدایی، اعتماد سازی، گفت و گو، چندجانبه گرایی گفتمانی و تلاش برای برقراری دموکراسی جهانی را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داد.

در پرتو این گفتمان، تنش زدایی،توسعه روابط و مناسبات با شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه اروپا و سپس آمریکا در دستور کار و اولویت سیاست خارجی دولت اصلاحات قرار گرفت.

خاتمی در نشست خبری در حاشیه اجلاس هزاره سران کشورهای عضو سازمان ملل درباره سیاست تنش زدایی خود گفت: «سیاست تنش زدایی جمهوری اسلامی ایران شامل همه کشور ها می شود و ما به هیچ وجه از دشمنی و تشدید دشمنی ها استقبال نمی کنیم و در حال حاضر روابط بین ملت ایران و آمریکا مثبت است.» (6) و این در حالی بود که نظر صریح آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی با این موضع خاتمی کاملا در تضاد بود: «مسئله ما با آمریکا، مسئله تنش زدایی نیست...[چون] سیاست استکباری آمریکا متکی بر ایجاد مزاحمت برای جمهوری اسلامی ایران و مخالفت از پیشرفت اقتصادی کشور ماست». (7)

به هر تقدیر، سرآغاز اعمال و اجرای سیاست تنش زدایی از هشتمین اجلاس سران کنفرانس اسلامی در 18 آذرماه 1376 در تهران بود. اجلاس تهران فرصت و فضای مساعدی را فراهم ساخت تا رهبران ایران با سران عرب شرکت کننده در نشست، درباره مسائل دوجانبه، منطقه ای و بین المللی گفت وگو و رایزنی کنند. به ویژه آنان فرصت یافتند تا درباره مهم ترین موضوع اختلافی یعنی جزایر سه گانه ایرانی گفت و گو کنند.

اما اولین تیر خاتمی برای تنش زدایی به سنگ خورد. سران شورای همکاری خلیج فارس در نشستی که در آذرماه همان سال (1376) برگزار شد، بار دیگر از ادعای مالکیت امارات عربی متحده بر جزایر سه گانه حمایت کردند. با وجود این، خاتمی همچنان بر رویه خود اصرار ورزید و به منظور اعتمادسازی و نشان دادن حسن نیت ایران، برای دیدار با شیخ «زاید آل نهیان» رئیس امارات اعلام آمادگی کرد که با استقبال وی مواجه شد. این دیدار اما هیچ گاه صورت نگرفت. (8)

در پرتو اصل تنش زدایی در سیاست خارجی دولت اصلاحات، تصمیم گرفته شد با توجه به واکنش های تند کشورهای اروپایی به حکم امام خمینی(ره) درباره نویسنده کتاب آیات شیطانی، این قضیه حل و فصل شود. 31 شهریور 77 در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک خاتمی فتوای امام خمینی(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و در نتیجه کاملا پایان یافته اعلام کرد. گویی امام(ره) این روز خاتمی را به چشم دیده بودند. وقتی خاتمی سخاوتمندانه از حکم امام(ره) درباره سلمان رشدی صرفنظر کرد، دقیقا 10 سال از سال 67 می گذشت؛ یعنی زمانی که امام(ره) پیش بینی کرده بودند: «ترس من این است که تحلیل گران امروز، 10 سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانین دیپلماسى بوده است یا خیر؟و نتیجه گیرى کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترک و کشورهاى غربى علیه ما موضع گرفته‏اند، پس باید خامى نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!» (9)

پس از آن موضع خاتمی، تنها دستاورد دولت اصلاحات این شد که «رابین کوک» وزیر خارجه انگلیس به ایران سفر کرد و پس از مذاکرات، روابط دو کشور به سطح سفیر ارتقا داده شد. (10)

اروپایی ها اما پس از آن عقب نشینی خاتمی، دندان طمع خود را تیز تر کردند. در سوم و چهارم مهرماه 80 هیئت تروئیکای اروپا به سرپرستی «لویی میشل» نخست وزیر بلژیک برای بحث و گفت و گو با مقامات ایران به تهران سفر کرد. آنان خواهان بهبود و گسترش روابط با ایران شدند مشروط بر اینکه ایران به «ائتلاف مبارزه با تروریسم» بپیوندد. در همین راستا بود که مذاکراتی نیز بین«رایان کراکر» سفیر وقت آمریکا در کابل و فرستادگان تهران، در ژنو انجام شد.

در دوره ریاست جمهوری خاتمی، 10 دور مذاکره بین ایران و اتحادیه اروپا برگزار شد. هدف اصلاح طلبان از این مذاکرات همکاری های اقتصادی و پیوستن به سازمان تجارت جهانی بود و اروپایی ها در مقابل، موضوعات سیاسی چون حقوق بشر، تروریسم و صلح خاورمیانه را دنبال می کردند. اما با مطرح شدن مسئله هسته ای ایران، اتحادیه اروپا در خرداد ماه 1382 با صدور بیانیه ای به صراحت بیان داشت که گفت و گوهای این اتحادیه با جمهوری اسلامی مشروط و منوط به اقدامات مثبت ایران در حوزه های حقوق بشر، عدم گسترش سلاح های هسته ای و حمایت از فرآیند صلح اعراب و اسرائیل است. (11) دقیقا در همین مقطع و به دلیل اصرار دولت اصلاحات بر ادامه مذاکرات و برآورده کردن خواست طرف مقابل است که پای مداخله اروپایی ها به روند هسته ای شدن ایران باز می شود و دولت اصلاحات به امید اینکه بتواند«پای میز مذاکره» و از طریق مفاهمه، صلح آمیز بودن برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را اثبات کرده و غربی ها را به پای میز گفت و گوهای بی نتیجه پیشین یعنی مذاکرات تجاری بازگرداند، باب مذاکرات بی فرجام جدیدی را درباره برنامه هسته ای ایران گشوده و غربی ها را در مقام مدعی و طلبکار می نشاند. ظاهرا در همین دوران است که دولت خاتمی تصمیم می گیرد هر دو دولت اسرائیل و فلسطین را به رسمیت بشناسد تا نقش خود را در فرآیند صلح مورد نظر غرب نیز ایفا کند؛ که البته با هوشیاری رهبر انقلاب این حرکت متوقف می شود؛ حرکتی که اگر به مقصد می رسید، جدا از آن که به آرمان های امام(ره) و انقلاب پشت پا می زد، اعتبار منطقه ای و جهانی ایران را که در طول سالیان دراز به سبب ایفای نقش محوری در مقاومت کسب شده بود، بر باد می داد و ملت ما را در لاک انفعال و انزوا فرو می برد. البته بعدها خواهیم دید که خاتمی در سفری به آمریکا، نشان می دهد که به وعده خویش در قبال غرب همچنان وفادار است و صراحتا اعلام می کند که از نظر او اسرائیل باید به رسمیت شناخته شود.

در چارچوب چندجانبه گرایی گفتمانی دولت خاتمی، مشارکت جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل نیز بیش از دوره های دیگر افزایش و گسترش یافت. مهم ترین انگیزه ایران مشارکت در هنجارسازی، تنظیم دستور کار و تدوین قواعد بازی بین المللی و منطقه ای بود. بر این اساس، طرح و تصویب گفت و گوی تمدن ها به عنوان یک قاعده و هنجار بین المللی در دستور کار سیاست خارجی ایران قرار گرفت. در حقیقت دولت اصلاحات در چارچوب چندجانبه گرایی گفتمانی، منافع ملی خود را در راستای مصالح جامعه بین المللی تعریف کرد.

خاتمی در پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در اوایل مهر 77 طرح گفت و گوی تمدن ها و پیشنهاد نام گذاری سال 2001م را تحت این عنوان مطرح ساخت: «به نام جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد می کنم به عنوان گام اول سال 2001م از سوی سازمان ملل سال گفت و گوی تمدن ها نامیده شود. با این امید که با گفت و گو نخستین گام های ضروری برای تحقق عدالت و آزادی جهان برداشته شود...استقرار و توسعه مدنیت چه در صحنه داخلی کشورها و چه در پهنه جهانی در گرو گفت و گو میان جوامع و تمدن ها با سلایق و نظرات متفاوت است.»

مجمع عمومی نیز در تاریخ 13 آبان 1377 (سالروز تسخیر سفارت آمریکا در تهران) برابر با 4 نوامبر 1988م در قطعنامه 22/53 نام گذاری سال 2001م را به عنوان سال گفت و گوی تمدن ها به اتفاق آراء تصویب کرد. (12)

تلاش های خاتمی برای تنش زدایی و برقراری صلح بین المللی برپایه گفت و گو اما نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه هر چه او و دولتش برای به دست آوردن رضایت طرف مقابل کوتاه آمد و عقب نشست، دشمن پای خود را پیشتر و پیشتر گذاشت. اشتباه بزرگ خاتمی در آنجا بود که وقتی سرمست نظریه انترناسیونالیسم لیبرال شده بود، سرنوشت آن را در تاریخ ندید و نخواند که این آرمانگرایی «ویلسونی»، نتوانست جلوی جنگ جهانی دوم را بگیرد؛ خاتمی نخواست واقعیات عرصه روابط بین الملل را که صحنه تقلای مستکبر برای کسب قدرت و منفعت بیشتر است، درک کند... و زود بود که نتیجه«عاطفی گرایی» خود در سیاست خارجی را مشاهده کرد: در همان سال2001م که سازمان ملل متحد به پیشنهاد خاتمی سال گفت وگوی تمدن ها نام گذاری کرد، آمریکا جنگ جهانی خود علیه تروریسم ادعائی اش را از افغانستان آغاز کرد و دیری نپائید که ایران هم از سوی واشنگتن در زمره کشورهای عضو «محور شرارت» دسته بندی شد.

پس از رحلت امام خمینی(ره) در کلام خاتمی و یارانش دیگر از مواضع انقلابی و منطبق بر آرای امام (ره) خبر نبود. آنها که عزم قبضه کردن قدرت در همه ابعادش را کرده بودند، راه را براندازی نظام سیاسی ایران پنداشته و سودای سکولاریسم را در ذهن می پروراندند، نه تنها دیگر خصومتی با آمریکا نداشتند، بلکه برای زمین زدن ولایت فقیه، دست در دست شیطان بزرگ نیز نهادند.

رابطه با آمریکا

ایران پیش از انقلاب به ویژه از حدود سال 1170 یعنی آغاز دوران قاجار به بعد، همواره عرصه جولان قدرت های استعماری بوده است. آن گونه که در منابع متواتر تاریخی آمده است، در عصر قاجار مداخلات خارجی در ایران تا حدی بالا رفت که شاهان ضعیف و بی اختیار این دودمان، گاه و بی گاه برای کم شدن فشار یک قدرت خارجی در امور داخلی کشور، پای قدرتی دیگر را به میهن باز می کردند. آمریکا، یکی از این قدرت ها بود که از سوی مقامات قاجار برای تقلیل نقش استعماری روسیه و انگلیس به ایران دعوت شد. دی ماه 1260 اولین وزیر مختار دولت آمریکا به نام «ویلیام بنجامین» وارد دربار ناصرالدین شاه شده و سنگ بنای روابط رسمی دو دولت را بنانهاد. دربار ایران نیز حاج «حسینعلی خان صدرالسلطنه» یا همان حاجی واشنگتن معروف را در مهرماه 1267 روانه ینگه دنیا کرد. (13) با ضعف حکام قاجار و ظهور نهضت مشروطه در اواخر قرن نوزدهم، آمریکایی ها بیش از پیش در ایران محبوبیت یافتند چرا که تنفر زایدالوصف ملت از روس و انگلیس را برخی اراده‏های نامرئی به«علاقه آمریکایی» سوق می‏دادند. این علاقه آمریکایی به مرور زمان به قدری بالا گرفت و عمومیت یافت که مشروطه‏خواهان پس از پیروزی انقلاب و تشکیل مجلس ملی، تصمیم به تکیه بر قدرت آمریکا گرفتند و این بود که در سال 1290 جناب«مورگان شوستر» به همراه یک هیات از مستشاران آمریکایی وارد تهران شدند.

با این وجود اما در دوران قاجار و حتی پس از آن در اوایل دوره سلطنت رضاخان پهلوی، واشنگتن در تهران به عنوان یک نیروی مداخله گر شناخته نمی شد. اما آمریکا اندک اندک توانست نقش روس ها و انگلیسی ها در ایران را کم رنگ کند و خود رسما بر امور مسلط شود؛ تا جایی که پس از آغاز نهضت ملی شدن نفت در دهه 1320، واشنگتن ابتدا علیه لندن در کنار دولت مصدق ایستاد، اما چون دید ممکن است تیغ این نهضت در سیر طبیعی بیگانه ستیزی خود دامن آمریکا را نیز بگیرد، جایگاه خود را در این منازعه سیاسی 180 درجه تغییر داد. (14) این بود که کاخ سفید با همکاری سازمان اطلاعات انگلستان اقدام به تهیه طرح کودتا و فراهم نمودن مقدمات اجرای آن در ایران کردند. نهایتا با دخالت مستقیم سیا و عوامل جاسوسی این سازمان در ایران و با همراهی شبکه‏های داخلی وابسته دولت ایالات متحده در یک دخالت مستقیم حکومت مصدق سرنگون شد و شاه که از کشور فراری شده بود، مجددا به ایران بازگشت. با حذف مصدق و قدرت‏گیری شاه توسط آمریکا، این کشور، ایران را به جولانگاه سیاست های خود مبدل ساخت و بدون حضور هیچ رقیب و قدرت مشابهی توانست به مدت 25 سال در آن حضور فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مستمر برقرارسازد. از این پس تهران تمام سیاست های خارجی خود را در مطابقت کامل با اوامر و خواسته های سران واشنگتن تنظیم می‏کرد و به تدریج ایالات متحده به شریک اصلی روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران در دنیای خارج تبدیل گشت. به گفته «جیمز بیل»، عملیات مداخله‏جویانه آمریکا درامور ایران زخم مزمنی برجای‏گذاشت که مدت 25 سال از آن خون می‎چکید. (15)

دگرگونی این وضعیت اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. 22 بهمن ماه 57 آمریکا ایران را که به گفته «زبیگنیو برژینسکی» مهم ترین پایگاه استراتژیک برای واشنگتن بود، رسما از دست داد. (16)

یک سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت که خبر فرار «محمدرضا پهلوی» به آمریکا در رسانه ها منتشر شد و موجی از خشم و نفرت نسبت به واشنگتن را در دل ملت ایجاد کرد. مردم طی دو راهپیمایی تاریخی از کاخ سفید خواستند که هر چه سریع تر شاه را به ایران مسترد کند، اما پاسخ واشنگتن منفی بود. نهایتا در روز 13 آبان 1357 جمعی اندک از دانشجویان دانشگاه های تهران که خود را دانشجویان پیرو خط امام(ره) می نامیدند، به سفارت آمریکا حمله برده و آن را تصرف کردند. امام خمینی(ره) با بیان اینکه سفارت آمریکا مرکز جاسوسی و توطئه بود، از اقدام دانشجویان حمایت و از آن به عنوان انقلاب دوم یاد کردند. (17) نهایتا در 18 فروردین 1359 دولت واشنگتن روابط دیپلماتیک خود را قطع کرد و امام خمینی(ره) نیز این اقدام را به فال نیک گرفته فرمودند «اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است». (18)

با قطع رابطه، امید آمریکا از ایران قطع شد اما طمعش به ایران نه. این بود که واشنگتن رسما مجموعه ای از اقدامات سیاسی، اقتصادی و نظامی را برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تسلط مجددا بر ایران آغاز کرد. حمله مستقیم و ماجرای معجزه وار طبس، سفر مک فارلین به ایران با هواپیمایی حامل تجهیزات نظامی، حمایت از صدام حسین در جنگ علیه ایران، تصویب یک سری تحریم های اقتصادی گوناگون و... از جمله این اقدامات بود که هیچ کدام نتوانست نظام سیاسی ایران را زمین گیر کند.

«سید محمد خاتمی» از جمله شخصیت های سیاسی بود که در دهه 1360 شمسی مواضع تندی علیه آمریکا گرفت. او در جایی آمریکا را «خطری جهانی و بلیه ای برای همه ملت های محروم و بشریت» خواند. (19) او که در مقطعی رئیس کمسیون خارجه مجلس شورای اسلامی بود، اردیبهشت ماه 61 به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: «ما با آمریکا رابطه ای نداشته و نخواهیم داشت و انقلاب اسلامی ایران هم اکنون بزرگ ترین دشمن این ابرقدرت جهان خوار است». (20) از نظر خاتمی علت و ریشه همه اقدامات ضد ایرانی آمریکا این بود: «گناه بزرگ انقلاب اسلامی ایران این است که خواست و اراده توده های میلیونی مومن را حاکم گردانیده است و عوامل سرسپرده خارجی و جاسوسان آمریکایی و سازشکاران با قدرت های سلطه طلب را از صحنه سرنوشت بیرون رانده است». (21) وی همچنین در سرمقاله ای که برای کیهان نوشت، نقش سفارت آمریکا در ایران را این گونه توصیف و از تسخیر آن حمایت کرد: «[پیش از انقلاب] کشورمان در اشغال نظامی آمریکا و محکوم به اجرای برنامه هایی بود که تنها منافع مشروع آمریکا و سرمایه داری غرب را در نظر می گرفت و «لانه جاسوسی شیطان بزرگ» در ایران تحت نام سفارت خانه، کارگزار سیاست های توسعه طلبانه امپریالیسم در منطقه و مرکز فرمانروایی بر ایران اشغال شده بود». (22)

پس از رحلت امام خمینی(ره) اما در کلام خاتمی و یارانش از این مواضع انقلابی و منطبق بر آرای امام (ره) خبر نبود. آنها که عزم قبضه کردن قدرت در همه ابعادش را کرده بودند، راه را براندازی نظام سیاسی ایران پنداشته و سودای سکولاریسم را در ذهن می پروراندند، نه تنها دیگر خصومتی با آمریکا نداشتند، بلکه برای زمین زدن ولایت فقیه، دست در دست شیطان بزرگ نیز نهادند. آنان محاسن ارتباط با آمریکا را تئوریزه و تبلیغ کرده و حتی خارج از چارچوب های تعریف شده در نظام، اقدام به همکاری و برقراری رابطه با آمریکا نمودند. خاتمی جدید به صراحت می گفت «من هرگز نمی گویم شیطان بزرگ»! (23)

وقتی سال 76 فرارسید و خاتمی رئیس جمهور شد، تلاش های فراوانی از سوی دولت وی، مطبوعات موسوم به زنجیره ای، نمایندگان مجلس ششم و اعضای حزب مشارکت برای برقراری ارتباط با آمریکا صورت گرفت.

به یاد بیاوریم که پس از استعفای خاتمی از وزارت ارشاد در سال 1371، رسانه های غربی به شدت خشمگین شده و از «اصلاح» در درون جمهوری اسلامی اظهار ناامیدی کرده بودند. در همین راستا اسنادی وجود دارند که نشان می دهند مواضع آمریکایی ها و حتی ادبیات آنها نسبت به جمهوری اسلامی ایران پس از روی کار آمدن دولت خاتمی تغییر کرد. بخشی از این تغییر، اساسا در واکنش آمریکایی ها به پیروزی خاتمی در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری قابل مشاهده است. برای نمونه، «سام گجنسون» نماینده کنگره آمریکا در مصاحبه ای از خوشحالی «همه» از انتخاب خاتمی سخن می گوید (24)؛ یا «سایروس ونس» مشاور وقت امنیت ملی آمریکا ریاست جمهوری خاتمی را زمان برقراری مجدد روابط دیپلماتیک تهران-واشنگتن می داند. (25) اما شاید صریح ترین موضع در مورد روابط دوجانبه، مربوط به «ریچارد کلمن» باشد که روی کارآمدن اصلاح طلبان را پایان روزهای سردرگمی آمریکا دانست و اضافه کرد: «من به همه مردم دنیا می گویم. ما [به ایران] باز خواهیم گشت». (26)

البته در این سو، در دولت خاتمی نیز نشانه هایی نزدیک به همین مضامین به چشم می خورد. برخی محققان بر این باورند که مهم ترین بعد سیاست تشنج زدایی خاتمی در اصل تلاش برای کاهش سطح تنش و رویارویی بین ایران و آمریکا بود؛ به گونه ای که رئیس دولت اصلاحات سعی کرد از طریق گفت و گوی مستقیم با مردم و غیر مستقیم با دولت آمریکا، سیاست دولت هاشمی رفسنجانی در پرهیز از تقابل با این کشور را «تعمیق» بخشد. (27)

نخستین حرکت خاتمی در راستای اهداف سیاست خارجی دولت اصلاحات در قبال آمریکا را می توان گفت و گوی وی با شبکه سی. بی. اس آمریکا دانست. او در این مصاحبه با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران اصل تشنج زدایی را پیشه‏ کرده، در مورد ایجاد رابطه با آمریکا اظهار داشت: «من مراتب احترام خود‏ را به ملت و مردم آمریکا اعلام می کنم و امیدوارم با مردم آمریکا در‏ آینده ای نزدیک ، سخن بگویم ولی از بدی هایی که سیاستمداران آمریکا در‏ پنجاه سال گذشته در حق ما روا داشتند متأسفم.» (28)

خاتمی یک ماه بعد در گفت و گو با یک شبکه تلویزیونی آمریکایی دیگر(سی.ان.ان.) از ملت آمریکا تمجید کرد و مبانی مذهبی و آزادی آن را ستود. شاید مشهورترین عبارات خاتمی درباره آمریکا در خلال این جملات باشد که تمدن آمریکا را شکل ایده آل تلفیق دین و آزادی- که او در ایران همواره بر آن اصرار داشت- دانست و گفت: «یکی از فاجعه های بزرگ تاریخ بشر این است که دین داری با‏ آزادی روبه روی هم قرار بگیرند که در این صورت هم دین زیان می کند هم آزادی‏ و هم انسانی که شایسته این است که دین دار و آزادی خواه باشد. در آمریکا هیچگاه آزادی و دین داری روبه روی هم قرار نگرفته‏ بودند و حالا هم نگاه کنیم مردم آمریکا اغلبشان مردم دین داری هستند و دین‏ ستیزی در آمریکا کمتر است. درعین حال آن نگاهی به دین که مایه و پایه‏ تمدن «آنگلوآمریکن» شده، آن دینی است که با آزادی سازگار است و من معتقدم‏ که بشر اگر بخواهد خوشبخت شود باید کاری کند که هم معنویت دین را داشته‏ باشد و هم شرافت و آزادی را. به این جهت است که بنده می گویم به ملت بزرگ‏ آمریکا احترام می گذارم، به خاطر تمدن خوبی که آنها داشتند.» (29)

رهبر انقلاب در خصوص بیانات به ظاهر دوستانه آلبرایت فرمودند:اینها فریب است. این طور نیست که عده‏ای بگویند ما برویم با آمریکا مذاکره کنیم تا این دشمنی ها برطرف شود؛ نه. دشمنی آمریکا با مذاکره برطرف نمی‏شود. آمریکا دنبال منافع خودش در ایران است.. ضرر این که انسان با استقلال در مقابل آمریکا بایستد، به مراتب کمتر از این است که تسلیم زورگویی های آمریکا شود.

در همین مصاحبه بود که خاتمی از واژه «شهید» برای توصیف شانزدهمین رئیس جمهور ایالات متحده – که در سال 1865م به دست یک بازیگر ترور شد- استفاده کرد: «‏ پیوریتن ها خواستار یک نظامی بودند که در آن پرستش خدا با حرمت انسان‏ و آزادی انسان توام باشد و این تمدن را در نیوانگلند یعنی در شش ایالت‏ انگلستان جدید بنیاد نهادند. اندک اندک این تمدن بسط پیدا کرد و سراسر‏ آمریکا را فرا گرفت حتی با بعضی گرایش های غلط که در آمریکا هم بود ( از‏ جمله در بعضی از ایالت های آمریکا منجر به یک نظام سخت برده داری شد) همین‏ تمدن آمریکایی درگیر شد و آن رسم برده داری را الغا کرد. شهیدهای زیادی‏ هم دادند که شهید نامدارش آبراهام لینکلن رئیس جمهور مقتدر، خوب و‏ شرافتمند آمریکا است.» (30)

خاتمی مخالفت خود با به آتش کشیده شدن پرچم آمریکا در ایران را نیز اعلام داشت: «بنده هم در زمینه آتش زدن پرچم به هیچ وجه با آنچه که باعث جریحه دار‏ شدن احساسات ملت و رمز و نمونه ملیت یک کشور باشد موافق نیستم». (31)

«بیل کلینتون» رئیس جمهور هم دوره خاتمی در آمریکا، پس از گذشت سه هفته به این ابراز احترام خاتمی پاسخ داد و در پیام تبریکی که به مناسبت «عید فطر» منتشر کرد، ایران را «کشوری مهم با میراث فرهنگی سرشار» خواند و از دور بودن دو ملت ایران و آمریکا ابراز تاسف کرد. او البته اختلاف های فیمابین را نیز ناشی از «برخی سیاست های ایران» و در عین حال «قابل رفع» دانست: «گرچه در مورد برخی سیاست های ایران، با این کشور اختلاف جدی داریم، ولی به اعتقاد من اینها برطرف شدنی است.» (32)

دو ماه بعد نیز «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه دولت کلینتون از یک سو اتهامات معمول واشتنگن علیه تهران درباره حمایت ایران از تروریسم، مخالفت با روند صلح خاورمیانه، و تلاش برای دست یابی به سلاح هسته ای را تکرار کرد و از سوی دیگر به دست داشتن آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت «محمد مصدق» و نیز حمایت کشورش از حکومت پهلوی اذعان کرد. آلبرایت در ادامه مواضع خود به سخنان خاتمی درباره«بلند بودن دیوار بی اعتمادی میان دو کشور» اشاره کرد و گفت: «ما می خواهیم با ایران برای از بین بردن آنچه که پرزیدنت خاتمی دیوار بی اعتمادی می نامد، همکاری کنیم. برای از میان برداشتن این دیوار بی اعتمادی، ما باید برای برخورد مستقیم با یکدیگر به عنوان دو ملت مستقل و سرافراز تمایل داشته باشیم و بر یک اساس متقابل به مسائلی که ما را از یکدیگر دور نگه داشته است بپردازیم». البته آلبرایت تصریح کرد که تحریم های اقتصادی تا زمانی که رفتار ایران تغییر نکند، پابرجا خواهد ماند. (33)

خاتمی در قبال این سخنان آلبریات سکوت کرد و در عوض نشریات و جریان های حامی دولت اصلاحات (34) از این سخنان به گرمی استقبال نمودند. البته برخی از این تحرکات رسانه ای پس از مواضع صریح آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در برابر سخنان آلبرایت، انجام شد.

آیت الله خامنه ای در بیاناتی، هدف گفته های آلبرایت را ایجاد ناامنی، اختلاف و ایجاد تردید و تزلزل دانسته و تاکید کردند:

« آن جناب در آن جا گفت؛ در این جا هم بعضی قلم‏ به دست ها فوراً از خدا خواستند! همین هایی که به احتمال زیاد بعضی‏شان وابسته به همان مراکز هم هستند و از آن جا پشتیبانی می‏شوند؛ فوراً این مسأله را دنبال کردند! مسأله اعتماد و عدم اعتماد نیست؛ مسأله این است که ملت ایران به گذشته خود که نگاه می‏کند، تا اول انقلاب، از دولت آمریکا یکسره دشمنی نسبت به خودش مشاهده می‏کند.. الان هم در زمان کنونی، وسایل تبلیغاتی‏شان علیه ایران است؛ امکانات سیاسی‏شان علیه ایران است؛ رسماً پول برای دشمنی امنیتی تصویب کردند، که علیه ایران است؛ تلاش سیاست خارجی‏ شان دائماً علیه ایران است. ملت ایران نگاه می‏کند، می‏بیند که یک دشمن آن طرف ایستاده است. بنابراین، تلقّی ملت ما از دولت امریکا این نیست که نسبت به او اعتماد ندارد؛ بلکه او را دشمن خود می‏داند.

این بحث هم که می‏گویند ما مایلیم با دولت ایران مذاکره کنیم، نوعی کار مقدّماتی است، برای این که بتوانند دشمنی های بیشتری بکنند. اینها فریب است. این طور نیست که عده‏ای بگویند ما برویم با آمریکا مذاکره کنیم تا این دشمنی ها برطرف شود؛ نه. دشمنی آمریکا با مذاکره برطرف نمی‏شود. آمریکا دنبال منافع خودش در ایران است.. ضرر این که انسان با استقلال در مقابل آمریکا بایستد، به مراتب کمتر از این است که تسلیم زورگویی های آمریکا شود. » (35)

با این حال، تماس های دولت خاتمی با آمریکا در چارچوب ساز و کارهای بین المللی برای بحث و بررسی مسائل منطقه ای ادامه یافت. یعنی درحقیقت، همکاری های دوجانبه صورت نگرفت، اما روابط در قالب مسائل منطقه ای پیگیری شد. برای نمونه، وزیران خارجه ایران و آمریکا برای نخستین بار پس از 20 سال قطع روابط دیپلماتیک دو کشور در اجلاس 2+6 درباره افغانستان که 27 شهریور 1379 در نیویورک تشکیل شد، با یکدیگر ملاقات کردند.

حوادث 11 سپتامبر و ماجراهای پس از آن

با روی کار آمدن«جرج دبلیو بوش»(پسر) در آمریکا فصل جدیدی از مناسبات تهران-واشنگتن گشوده شد.

واکنش خاتمی به مهم ترین رویداد آمریکا پس از روی کار آمدن جرج بوش یعنی حملات 11 سپتامبر، ارسال پیامی به ملت آمریکا با فاصله چند ساعت پس از وقوع انفجار برج های دوقلو بود. خاتمی در این پیام با مبنا قرار دادن تفاسیری که آمریکایی ها از این رویداد کردند (36)، حادثه مذکور را اقدامی تروریستی خواند که «از طریق هواپیما ربایی انجام شد» و آن را محکوم کرد: «به نام ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران... تأسف عمیق و هم دردی خود را با ملت آمریکا بویژه آسیب دیدگان خانواده قربانیان حادثه اعلام می دارم. تروریسم محکوم است و جامعه باید ریشه ها و ابعاد آن را بشناسد و برای خشکاندن آن گام های اساسی بردارد. اراده اصولی دولت جمهوری اسلامی ایران قطعا در این مسیر قرار دارد و برای تحقق این باور اسلامی و انسانی، از هیچ اقدامی دریغ نخواهد کرد». (37)

پاسخ «کالین پاول» وزیر خارجه دولت بوش به این پیام این بود که «از اظهارات مسئولان ایران و سوریه در جهت محکومیت تحرکات تروریستی، تحت تاثیر قرار گرفتم و این مواضع می تواند زمینه هایی را برای روابط بهتر با دو کشور مذکور فراهم کند. هر چند با ایران، به خاطر حمایتش از تروریسم اختلاف جدی داریم، اما به خاطر اظهارات دل گرم کننده و ترغیب کننده اش، واشنگتن این موضوع را در هرگونه تصمیم گیری در روابطش با تهران مورد توجه قرار می دهد». (38)

واکنش رهبر انقلاب اسلامی اما با واکنش رئیس دولت اصلاحات متفاوت بود. ایشان نیز حوادث 11 سپتامبر را محکوم کردند، اما از این منظر که «ما طبق اسلام-که نظر قطعی ماست- کشتار انسان ها و قتل عام مردم را محکوم می کنیم، فرقی ندارد که این کشتار دسته جمعی در هیروشیما و ناکازاکی باشد، در قانا، صبرا و شتیلا باشد، در دیر یاسین باشد، در بوسنی و کوزوو باشد، در عراق باشد، یا در نیویورک و واشنگتن باشد... ما هم این عمل را محکوم می کنیم، هم عمل آمریکایی ها در هیروشیما را محکوم می کنیم.» (39)

دو روز بعد از این بیانات، جرج بوش با شعار«یا با مایید یا با تروریست ها» همه کشورهای جهان را ضمن تهدید، به همراهی با خود در«جنگ علیه تروریسم» فراخواند. سپس رسانه های موسوم به زنجیره ای برای اثبات ضرورت همکاری با آمریکا در جنگ با تروریسم، تبلیغات وسیعی انجام دادند و حتی پاول نیز به رسانه ها گفت که «جک استراو» وزیر خارجه انگلیس در سفر خود به تهران، حامل پیام آمریکا برای جلب همکاری تهران با واشنگتن است. (40) پس از آن آیت الله خامنه ای مواضع صریح تری اتخاذ کردند: «همه بدانند... که ایران اسلامی در هیچ حرکتی که رهبری آن با آمریکا باشد شرکت نخواهد کرد. البته مبارزه با تروریسم و ناامنی فضای زندگی انسان ها یک مبارزه لازم و یک جهاد است... منتها این یک حرکت جهانی است و باید رهبری صالح داشته باشد.» (41)

اما آن گونه که «رایان کراکر» دیپلمات کهنه کار آمریکایی در خاطرات خود نوشت و دولت خاتمی هیچ گاه تکذیبش نکرد، هفته نخست اکتبر، یعنی پس از بیانات صریح رهبری، سه دیپلمات ایرانی به ژنو رفته و با کراکر درباره نحوه همکاری تهران-واشنگتن در جنگ با تروریسم دور یک میز نشستند. (42)

طبق نوشته های کراکر، دو سه روز پس از مذاکرات ژنو (دو روز قبل از حمله آمریکا به افغانستان) است که دستگاه سیاست خارجی دولت «جرج بوش» فهرستی از کشورها و گروه هایی که از نظر دولت آمریکا تروریست یا حامی تروریسم به شمار می رفتند، منتشر می کند. شاید برای دولت خاتمی غیرقابل انتظار بود، اما در فهرست وزارتخانه تحت مدیریت «کالین پاول»، نام ایران نیز در میان کشورهای حامی تروریسم به چشم می خورد. (43)

سرانجام 29 ژانویه 2002م یعنی نهم بهمن ماه 1380 نیز جرج بوش در سخنرانی سالانه خود صراحتا ایران را کشوری جزو محور شرارت (Axis of Evil) معرفی کرد. برآشفتگی دولت خاتمی از این تناقضات رفتاری دولت بوش و بازی خوردن دستگاه سیاست خارجی اصلاحات را از آنجا می توان دریافت که یکی از دیپلمات های حاضر در مذاکره با کراکر (کراکر در مقاله خود برای نیوزویک نامی از دیپلمات ها نبرده و فقط گفته هر سه در آمریکا تحصیل کرده بودند)، پس از سخنرانی بوش، در کابل سراغ کراکر را گرفته و می گوید: «شما دارید چکار می کنید؟». گویا کراکر که نمی داند چه بگوید، خود را از رودربایستی ایجاد شده خلاص می کند و پاسخ می دهد: «ببین، من فقط درباره امور کابل مسئولیت دارم». (44)

یک ماجرای حیرت انگیز دیگر که پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م رخ داد و البته بعدها افشا شد، نامه محرمانه و مرعوبانه‌ای بود که وزارت خارجه دولت اصلاحات خطاب به رئیس جمهور آمریکا نوشت و البته با بی توجهی و تحقیر مخاطب روبه رو شد تا نتایج اتخاذ سیاست تنش زدایی با دشمنان قسم خورده ایران بیش از پیش برای مجریان این خط مشی روشن شود.

یک ماجرای حیرت انگیز دیگر که پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م رخ داد و البته بعدها افشا شد، نامه محرمانه و مرعوبانه‌ای بود که وزارت خارجه دولت اصلاحات خطاب به رئیس جمهور آمریکا نوشت و البته با بی توجهی و تحقیر مخاطب روبه رو شد تا نتایج اتخاذ سیاست تنش زدایی با دشمنان قسم خورده ایران بیش از پیش برای مجریان این خط مشی روشن شود.

25 سپتامبر سال 2006م (5 مهر 85) شبکه چهار رادیو بی.بی.سی از ارسال نامه ای در سال 2003م توسط دولت «سید محمد خاتمی» خطاب به مقامات کاخ سفید خبر داد. آن گونه که این شبکه رادیویی اعلام کرد، دولت وقت ایران در نامه برای حل همه اختلافات فیمابین اعلام آمادگی کرد.

تلاش برای خلع سلاح حزب الله لبنان، شفاف سازی تمامی فعالیت های هسته ای، دست برداشتن از حمایت گروه های فلسطینی و ... از جمله مواردی بود که در نامه مذکور دولت ایران به جرج بوش پیشنهاد داده بود. (45)

رادیو بی.بی.سی در گزارشی طعنه آمیز که به طریقی در صدد نشان دادن ترس دولت وقت تهران از حمله نظامی آمریکا به منطقه بود، ماجرا را این گونه افشا کرد:

آوریل 2003 میلادی، درشرایطی که تانک های آمریکایی در خیابان های بغداد حرکت می کردند، این نگرانی در تهران شدت می گرفت که شاید پس از عراق نوبت ایران باشد. یک ماه بعد، ایران در اقدامی بی سابقه و با واسطه سوئیسی ها، نامه  برای دولت آمریکا فرستاد که در آن آمادگی خود برای حل همه اختلاف ها اعلام کرده بود.

در این نامه، ایران نه تنها از دست برداشتن از حمایت گروه های فلسطینی سخن به میان آورده بود، بلکه پیشنهاد داده بود برای خلع سلاح حزب الله تلاش کرده و تمام فعالیت های هسته ای خود را شفاف کند. در ازای این همه، ایران از آمریکا خواست از رفتار خصمانه خود نسبت به جمهوری اسلامی دست بکشد و در بیانیه ای تصریح کند که ایران جزو محور شرارت نیست.

محمدحسین عادلی که در آن زمان معاون وزیر امور خارجه ایران بود می گوید: آن نامه برای آمریکایی ها فرستاده شد تا نشان دهد که ما آماده گفت وگو و حل معضلات هستیم. این اقدام در راستای سیاست های محمدخاتمی بود که می خواست همه راه های مسالمت آمیز را بیازماید.

لری ویلکینسون، رئیس دفتر کالین پاول، وزیر خارجه وقت آمریکا، می گوید: تنها چیزی که من دیدم گزارشی بود از این که چنین نامه ای دریافت شده و پاسخی که از طریق مقام های سوئیسی برای ایران فرستاده شد. پاسخی شبیه به اینکه چطور به خود اجازه می دهید چنین پیشنهاد «گستاخانه ای» بدهید. (46)

افشای خبر نامه دولت سابق به مقامات کاخ سفید و آشکارشدن رفتار دولت مردان آمریکا با این نامه در رسانه های خبری انعکاس فراوانی داشت.

صاحب نظران سیاسی معتقدند این موضوع یعنی ارسال نامه به دولت آمریکا بلافاصله پس از تصرف عراق و نیز پیشنهاد معامله برسر برخی اصول بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در آن برهه به شدت کشور را در موضع انفعال قرار داد. حقیقت آن است که هزینه این موضوع برای کشورمان کمتر از هزینه ماجراهای «ایران گیت» و «واتر گیت» برای ایالات متحده نبود.

افشای این ماجرا اما با تکذیب سخنگوی دولت سابق مواجه شد، به طوری که «عبدالله رمضان زاده» در گفت وگویی به کلی چنین نامه ای را تکذیب کرد.

با این حال مقاله «دنیس راس»، مشاور ارشد جرج بوش پدر و پسر، فرستاده ویژه کلینتون در مسائل خاورمیانه و مشاور خارجه باراک اوباما، که در مجله نیوزویک به چاپ رسید، نه تنها نگارش و ارسال نامه دولت اصلاحات به جرج بوش را تأیید کرد که از نویسنده این نامه نیز اسم برد.

«دنیس  راس» در ابتدای این مقاله به نفوذ قدرت منطقه ای ایران در دولت احمدی نژاد اشاره و در ادامه با بیان اینکه هنوز هم برای متوقف کردن ایران در برنامه هسته ای دیر نشده است، برای ادعای خود این گونه آدرس داد: «تاریخ نشان داده ایران در مقاطعی در قبال فشار سیاسی بین المللی جواب دل خواه را داده است. برای مثال در سال 2003م پس از نابودی ارتش عراق توسط نیروهای آمریکایی، دولت وقت از طریق سفیر سوئیس در ایران پیامی به واشنگتن ارسال کرد تا با این کار نگرانی های آمریکا را درباره برنامه های تسلیحاتی تهران و حمایت ایران از حزب الله و حماس تا حدی تخفیف دهد».

راس یاد آور می شود: «صادق خرازی، معاون وزیر امورخارجه دولت وقت که این پیام را تنظیم کرده بود، گفت بیم ها وهراس ها آنها را مجبور کرد دست به این کار بزنند. اما برعکس، سال پیش که سازمان اطلاعاتی آمریکا گزارشی راجع به ایران منتشر کرد، محمود احمدی نژاد رئیس جمهور دولت جدید ایران در اظهاراتی جنجالی گفت رویارویی با آمریکا اثر بخش است و آمریکا از موضع خود عقب نشسته است». (47)

پس از نگارش این یادداشت، دست اندرکاران دولت خاتمی انکار را بی فایده دیده و زبان به اعتراف گشودند. «صادق خرازی» در جلسه بررسی سیاست خارجی دولت هشتم در بنیاد باران اظهار داشت: « در سال 2003م دیوار بی اعتمادی بلندی میان ایران و آمریکا وجود داشت و هر لحظه ممکن بود آمریکا به ما حمله کند(!)، به همین خاطر به پیشنهاد من دولت هشتم نامه ای به آمریکا نوشت و همراهی اش با برخی سیاست های خاورمیانه ای آمریکا مثل سازش در فلسطین و لزوم تبدیل حزب الله لبنان به یک حزب سیاسی و شفاف سازی فعالیت های هسته ای ایران را اعلام کرد». خرازی البته تحقیر دولت وقت تهران از سوی واشنگتن را نیز این گونه توجیه کرد که«اما دیوار بی اعتمادی میان ایران و آمریکا به قدری بلند بود که آمریکایی ها حتی نامه را بررسی نکردند.» (48) خرازی در گفت و گویی که روزنامه سرمایه با وی ترتیب داد تا از جزئیات این نامه بپرسد، گفته های پیشین خود در این باره را کافی دانست: « من بارها درباره این نامه صحبت کرده ام و جزئیاتی را گفته ام. از آنجایی که بارها درباره این نامه سخن گفته ام دیگر چیزی برای گفتن نیست». (49)

نگارش این نامه که بر خلاف منویات، توصیه ها و هشدارهای صریح رهبر انقلاب انجام شد، آمریکایی ها را برای مدتی در این خیال خام برد که ایران ترسیده و «اگر واشنگتن عرصه را بر ایران تنگ کند»، تهران تسلیم خواهد شد. اما همان طوری که در نوشته راس نیز دیده می شود، روی کار آمدن دولت اصول-گرا حباب این توهم را شکست.

ماجرای هسته ای

ادامه مطلب را در پست بعدی بخوانید(اینم محدودیت لوکس بلاگ)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







...


طبقه بندی: <-CategoryName->
نوشته شده در تاریخ شنبه 26 / 9 / 1392برچسب:دولت اصلاحات,خاتمی,اعتماد به دشمن,, توسط مسعود